حالا كه همه به من پشت كرده اند, آمدنت را لحظه شماري مي كنم... كاش ميدانستم زير كدامين آلاچيق خيال لانه داري. كاش قاصدكها آمدنت را خبر ميدادند... آه كه ديگر تواني براي دل شكسته ام نمانده... بيـــــــــــا كه تو را سخت چشم در راهم...
۱۳۸۷/۰۳/۰۵
خدایا...
خدایا..من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری...
پس ای خدا..هیچ میدانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟
تا ابد محتاج یاری تو,توجه تو, عشق تو, گذشت تو ,عفوتو, مهربانی تو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر