۱۳۸۷/۰۳/۰۹

این چه روزگاریه...!؟

گاهي خنده..گاهي گريه..آخه اين چه کاريه!؟

سرم از غم تو گريبون..اين چه روزگاريه!؟

بعد تو اين دل رسوا به کسي دل نمي بنده

ديگه از غصه رو لبهام نمي شينه گل خنده

آسمون قلب عاشق افقش رنگ غروبه

اون وفا و مهربوني اگه برگرده چه خوبه

بي تو دل هر شب و هر روز مث يک مرغ اسيره

بعد تو دل توي سينه دوست دارم تنها بميره

گاهي خنده..گاهي گريه..آخه اين چه کاريه!؟

سرم از غم تو گريبون..اين چه روزگاریه!؟


۱۳۸۷/۰۳/۰۵

خدایا...





خدایا..من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری...



پس ای خدا..هیچ میدانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟



تا ابد محتاج یاری تو,توجه تو, عشق تو, گذشت تو ,عفوتو, مهربانی تو...



و در یک کلام:




محتاج توآم




۱۳۸۷/۰۳/۰۱

عاشق نشدی....


پيداهنوز شقايق نشدي زنداني زندان دقايق نشدي

وقتي که مرا از دل خود مي راني

يعني که تو هيچوقت عاشق نشدي

زرد است که لبريز حقايق شده است

تلخ است که با درد موافق شده است

عاشق نشدي وگرنه مي فهميدي پاييز بهاريست که عاشق شده است