۱۳۸۷/۰۳/۲۶

عشق نهان






نشود فاش کسي آنچه ميان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن مي گويم

پاسخم گو به نگاهي که زبان من و توست

روزگاري شد و کس مرد ره عشق نديد

حاليا چشم جهاني نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسيد

همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به ديباچه عقل

هر کجا نامه عشق است نشان من و توست

اينهمه قصه فردوس و تمناي بهشت

گفت و گويي و خيالي ز جهان من و توست

سايه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر

وه از اين آتش روشن که به جان من و توست


۱۳۸۷/۰۳/۲۰

آنا جان


آنا جان باغریمی قان ائيله ميشم من

گؤزلریمی گریان ائيله ميشم من

بير آلا گؤزلو یارین عشقی یولوندا

اؤز جانيمی قوربان ائيله ميشم من

آنا جان آغرین آليم

آنا جان باشينا دؤنوم

قوی دولانيم من

منيم اؤز سئوگيليمه

حيران اولوم من

گولو خندان کيمی دیر یارین لبلری

جيرانا بنزر اونون آلا گؤزلری

ایکی کلمه دانيشيب آیریلدی مندن

قلبيمه نور آلدی شيرین سؤزلری

آنا جان عشق اودونا یانماميشام من

هله ده بير تجروبه آلماميشام من

نه یامان اولور یاردان آیری دوشنده

بلکه ده یاخشی یامان قانماميشام من

۱۳۸۷/۰۳/۱۶

فقط به خاطر تو


اين روزاکه شهرعشق خالي ترين شهرخداست
خنجرنامردمي حتي تودست سايه هاست
وقتي که عاطفه رو ميشه به آسوني خريد
معني کلام عشق خالي ترازبادهواست
امامن که آخرين عاشق دنيام
ماهيه مونده به خاک واهل دريام
ازهمه دنيابرام يه چشمه مونده
چشمه اي به قيمت همه نفسهام
ازهمينه که همه عمرمو مديون توام
تويي که عزيزترازعمردوباره اي برام
بي نيازي به تن قلندرم تنهالباسه
امادستام به ضريح تودخيل التماسه
خسته و زخميه دست آدمکهاي بدم
پشت پا به رسم بي بنياداين دنيازدم
من براي گم شدن ازخود وغرق تو شدن
راه دورعشقمو پيمودم اينجا اومدم


۱۳۸۷/۰۳/۱۴

دردی درمون نمیشه....


اومدم شبهارو باور نکنم غصه نذاشت



اومدم غصه رو باور نکنم شب نميذاشت



حالا باور بکنم يا که باور نکنم



دردي درمون نميشه کاري آسون نميشه...



کوه غصه روي قلبم ديگه ويرون نميشه...



ميتونست چشمهاي تو شبهارو روشن بکنه



نزاره غم توي دل انقده شيون بکنه



توي دل هيچ ميدوني غم داره آواز ميخونه



اينو من ميدونم و اين شب تاريک ميدونه



دل تو خنده تو چشماي تو دستاي تو



ميتونستن نزارن شبهارو باور بکنم...




۱۳۸۷/۰۳/۱۳

به دادم برس ای اشک..........



به دادم برس اي اشک دلم خيلي گرفته

نگو از دوري کي..نپرس از چي گرفته..

منو دريغ يک خوب به ويروني کشونده

عزيزمه تا وقتي نفس تو سينه مونده

توي اين تنهايي تلخ منو يک عالمه ياد

نشسته روبرويم کسي که رفته بر باد

کسي که عاشقانه به عشقش پشت پا زد

براي موندن من به خود رنگ فنا زد

چه درديه خدايا..نخواستن اما رفتن..

براي اون که سايه است رو سر من

کسي که وقت رفتن دوباره عاشقم کرد

منو آباد کرد و خودش ويرون شد از درد...

به آتش تن زد و رفت تا من اينجا نسوزم

با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم

هنوز سالار خونست پناهه منه دستاش

سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفسهاش...